ثبت شده در ستاد ساماندهي وزارت فرهنگ و ارشاد
تبلیغات در سایت ما تبلیغات در سایت ما تبلیغات در سایت ما
آرشیو
پشتيباني آنلاين
آمار
چت باکس
نویسندگان
نظرسنجي
جستجو
جدید ترین مطالب
امکانات جانبی
تبلیغات

چه ساده ام که به عشقت هنوز پابندم

به روزگار خودم جای گریه می خندم

 

چه ساده ام که پس از این هزار و هجده سال

هنوز هم به قراری که بسته ای بندم:

 

که می رسیّ و برای همیشه می مانی

و می دهی به نفس های خسته ام جانی

 

به انتهای خودم می رسم به این بن بست

همیشه قصه ی بی سرپناهی ام این است

 

همیشه آخر هر اتفاق می بازم

برنده باشی اگر،من به باخت می نازم

نشسته کنج قفس یک پرنده ی زخمی

تو حال خسته ی من را چگونه می فهمی؟

 

پرنده ایّ و قفس را ندیده ای هرگز

تو طعم تلخ قفس را چشیده ای هرگز؟

 

نشسته زیر پرت آسمان…چه خوشبختی

همیشه دور و برت آسمان…چه خوشبختی

 

تو از پرنده ی بی بال و پر چه می دانی؟

تو ای پرنده ی پر شور و شر…چه می دانی؟

 

دوباره سادگی ام کار می دهد دستم

نمی شود که از عشقت گذشت،دلبندم!

 

اگر چه سر به هوایی،قرار یادت نیست

هنوز هم به قراری که بسته ای بندم

 

هنوز هم که هنوز است حین هر باران

تو را برای نفس هام آرزومندم

 

تو سهم عاشقی ام…  نه ،نبوده ای هرگز

به روزگار خودم جای گریه می خندم

 

 




تعداد بازديد : 300
چهار شنبه 21 تير 1391 ساعت: 10:30
نویسنده:
نظرات()
می پسندم نمی پسندم
مطالب مرتبط
بخش نظرات این مطلب

برای دیدن نظرات بیشتر روی شماره صفحات در زیر کلیک کنید

نام
آدرس ایمیل
وب سایت/بلاگ
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

آپلود عکس دلخواه:







درباره ما
مطالب تصادفی
ورود کاربران
عضويت سريع
تبادل لینک هوشمند
لینک دوستان
پیوندهای روزانه
خبرنامه
آخرین نظرات کاربران