یادت هست؟

                                              حرفهای ناگفته ام رابخاطرداری؟

             توکه می گفتی حتی وقتی جسم تودرکنارم نیست روحت اینجاست...درکنارمن...

            توکه می گفتی همه چیزم رامی دانی...چرادردم راهرگزنفهمیدی؟

                                        رفیق نیمه راه من....

ی ِ وقـتـآیـی هـسـت

دیـگـه هیـچـی آرومـت نـمـیکـنــه

نـه گـریـه مـیـکـنـی . . .

نـه داد و فـریـاد مـیـکـنـی . . .

فقـط یـه نـفـس و عـمیـــ ــــق مـیـکشـی و

هـزار تـا لـعـنـت بـه خـودت !

چه رسم جالبی است !!!
محبتت را میگذارند پای احتیاجت …
صداقتت را میگذارند پای سادگیت …
سکوتت را میگذارند پای نفهمیت …
نگرانیت را میگذارند پای تنهاییت …
و وفاداریت را پای بی کسیت …
و آنقدر تکرار میکنند که خودت باورت میشود که تنهایی و بیکس و محتاج !!!

بندی که پاره شد رو میشه گره زد

ولی همیشه یه گره باقی می مونه . . .

با هم باشیم نه یک سال بلکه یک عمر

بگذار آوازه ی با هم بودنمان چنان در شهر بپیچد

که روسیاه شوند آنان که

بر سر جدایی مان شرط بسته بودند . . .

عشق آدم را داغ می کند و دوست داشتن آدم را پخته می کند

هر داغی یک روز سرد می شود ، ولی هیچ پخته ای دیگر خام نمی شود . . .

دوستت دارم

وقتی موضوع رو فهمیدم خیلی تعجب کردم ...

به گیله مرد گفتم : آخه فلانی چرا !

سری به تاسف تکون داد و گفت : دوست من چرا تعجب میکنی ؟! شیطان به دنبال آدم کج و کوله که سرتاپاش گناه و تقصیره که راه نمیوفته ! اتفاقاً دنبال آدمهای راست و درسته !

وقتی مغرورت کرد که آدم خیلی مومنی هستی و بهتر از تو دیگه وجود نداره ،

وقتی چند تا تعریف از اینور و اونور شنیدی و خودتو باد کردی ،

وقتی فقط عیب دیگران رو دیدی و از خودت غافل شدی ،

وقتی دو تا التماس دعا شنیدی و فکر کردی خبریه ،

در واقع خودت خبر نداری که سر سفره ی شیطان نشستی و سرنوشتی مثل  برصیصای عابد و بلعم باعورا رو داری برای خودت مینویسی ...

به گیله مرد گفتم : راست گفتی ؛ دزد به آدمی میزنه که ثروت هنگفتی داره و چه ثروتی بالاتر از ایمان ...

===============

خدایا عاقبتمون رو ختم به خیر کن

و آنی و کمتر از آنی  ما رو به خودمون واگذار مکن ...

الهی آمین و برحمتک یا ارحم الراحمین

افسوس که گاهی

یک لحظه سوء تفاهم

می تواند باعث شود

هزاران لحظه شیرین و خاطره انگیزی که با هم سپری کرده ایم را

فراموش کنیم ...

افسوس ، افسوس و افسوس ...

بزرگترین هدیه ایی که میتوان به کسی داد ؛

درنگ

عجب دنیای عجیبیست!

رفتن و ماندن من به یک نقطه بند بود

زمانی که گفتی”برو”

چقدر عاشقانه می شد ، اگر نقطه اش بالا بود . . .