....
در آغوشـم که می گیــری آنقــَــَدر آرام می شوم که
فرامـــــــوش می کنم باید نفـــــــــس بکشم….
گـاه گاهـی دل من می گیرد
بـیـشـتر وقـت غروب ، آن زمان که خدا نـیـز پر از تـنـهایـیـست
من وضـو خواهم سـاخـت
از خـدا خواهم خواست که تو تـنها نشوی…
....
نمیــــــدانم
تعبیـــــر نگاهت
خداحافظیستـــــــ
یا انتــــــظار ؟!
…..
شکستم
نه آن زمان که رفتی
همان وقت که گفتی می روی ..
…..
من میشم عروس دنیا
تو بیا و داماد روزگارم باش…
…..
در عجبم چطور هنوز ستون فقراتم سالم است وقتی با این انهدام سخت از چشمانت افتادم !
…..
تمام خنده هایم را نذر کرده ام
تا تو همان باشی که صبح یکی از روزهای خدا
عطر دستهایت ،
دلتنگی ام را به باد می سپارد . . . .
…..
هــمـه ی ِ قـراردادهــا را کـه روی
کـاغـذهـای بـی جـان نـمی نویسنـــــــد !
بــعـضی از عـهـدهــا را
روی قــلـب هـای هــم مـینــویــسـیـم
حـواست به ایـن عـهـدهـای غـیـر کـاغـذی بـاشـد …
شـکـسـتَنـشـان
یـک آدم را مـی شَـکند !!
…..
بیا قرار بگذاریم که ،
هیچ وقت با هم قراری نداشته باشیم
بگذار همیشه اتفاق خودش بیفتد
این طور بهتر است من هر لحظه منتظر اتفاقم
منتظر ِ یک اتفاق که ” تــــو ” را به ” مـن ” برساند.
…..
محتاج سکوت ستاره!
محتاج لطافت صبح!
محتاج صبر خدا!
من محتاج ترانه های بی قفس ِ پر از کبوترم!
…..
از تـ ُ چـهـ پنهــان ، گــاهی برایـم آنقـدر خواستنـی می شوی
کـه شـروع می کنم بـه شمــارش تکـ تکـ ثانیـهـا
برای یکـ بار دیگـر رسیـدن بـه بوی تنت
…
پیشانی اَت بُقعه ی همیشــه اَمن یاد ِ من است
می بوسمش شایـــد از پشت این ضریـح حــاجت روا شوم !!!
…
تو را آرزو نخواهم کرد، هیچ وقت! تو را لحظه ای خواهم پذیرفت که خودت بیایی، با دل خود، نه با آرزوی من
…
شب را دوســت دارم …!
چرا که در تاریکـــی ..
چهره ها مشخـــــص نیست !!
و هر لحظـــــه ..
این امیــــد ..
در درونـــــــم ریشه می زند …
که آمده ای ..
ولی من ندیده ام
…
مـَــن ..
طَعـــم شیرین یافتن را
در طَعم تلــخ از دَستــــ دادن یافتــَـم
در این میان،
سهم من تنهـــــا یک یادَتـــــــــ به خیر ساده بود !
تعداد بازديد : 107