سلام دوستان عزیزم امشب دلم خیلی گرفته خستم ازاین زندگی کسی
راندارم که دستهایم رابگیردودلگرمم کندتنهای تنهام مثل اینکه نحسی
این ماه نمیخواددست ازسرمن برداره وشومی این سال بایدتالحظه
آخردامن منوبگیره تنهادلخوشیم همین نوشتنه هروقت ازشدت ناراحتی
ودردبخودم میپیچم وکسی روندارم که براش دردودل کنم میام سراغ همین
نوشتن کاش امشب زدترصبح بشه ازسکوت وتنهایی شب بیشترمیترسم من
دیگربریده ام ولی خدایا تورابه بزرگیت قسم بهم صبربده تابتونم این
وضعیتوتحمل کنم خدایابراین قلب شکسته وبیماررحم کن خدایاهمینجابه
تووبه قلبم قول میدم که دیگراجازه ورودهیچ کس رابه قلبم نمیدهم
عشق جزدردوانتظاروسختی برای من هیچ سودی نداشته ونداره
خدایاتوبهترمیدانی که دیریست من آخرین نفرم که به خاب میروم
واولین نفرم که بیدارمیشوم این یعنی اینکه من روزهاوشبهارابدون
هیچ دلخوشی سپری میکنم تازه بخودم اومده بودم وداشتم
خودموجمعوجورمیکردم که بازم قلبم شکست شکست شکست شکست شکست شکست
تعداد بازديد : 136
ای کاش میشدسرنوشت راازسرنوشت.......اونوقت دیگراشتباه گذشته روتکرارنمیکردم
امروزیکسال ازاون روزسخت یعنی روزیکه ترکش کردم میگذره روزیکه صدای شکسته
شدن قلبموشنیدم له شدن غرورموحس کردم تکه های قلب شکسته وغرورله
شدموبرداشتموازاونجارفتم توان دویدن نداشتم آهسته میرفتمواشک میریختم وتوفقط نگاهم
میکردی دیگه حتی دلم نمیخواست مثل گذشته که قهرمیکردمومنتظربودم بیای دنبالموبگی
(ببخشیدعشق من ناراحت نباش منوببخش)نروبمون پیشم دیگه نمیخاستم حتی مثل روزیکه
برای اولینبارکه تصمیم گرفتم برم وتنهات بذارم وتوالتماس میکردی نروم باشی.من دیگه
اینبارواقعاتووخاطراتتودرنقطه کورقلبم دفن کردم گهگاهی بسراغم می آیندولی بجاینکه حس
دلتنگی کنم ومثل گذشته که بیقرارشنیدن صدایت باشم وطاقت دوریت رانداشته باشم دیگربه
آن خاطرات اجازه نمیدهم بازیاداورتوتوتوکه عشق من بودی باشند بخاطرت سختیهای زیادی کشیدم ولی
الان به جرئت میگویم احمق بودم واشتباه کردم توحتی کاری کردی الانکه باهم نیستیم
خاطرات قشنگمان راباخاطرات تلخ عوض کنم وقفط ازتوبه بدی یادکنم.روزی توراالهه
نازخودمیدانستم روزهارابه عشق الهه نازم به شب میرساندم وشبهاراباسختی وبشوق دیدن
توبه صبح میرساندم منیکه بخاطرت حاضربودم جانم راهم بدهم ولی بی تفاوت ازکنارم
گذشتی ونگاه یخت راتحویل دل گرمم دادی آیامن گناهی کرده بودم من رابه چه جرم
مجازات کردی چرامن راباهزاران سوال بی جواب تنهاگذاشتی براستی دروجودتوقلبی
هست؟؟آن قلب زیباومهربانت کجارفت؟ چه شد؟ چرارفت؟توچطوربه خوداجازه دادی
بعدسه سال باآنهمه خاطره وعشق مراتنهابگذاری به کدامین حق؟حالاکه یکسال گذشته
ومیبینم زندگی ادامه داردومن هم ازدوریت زنده مانده ام بتومیگویم هرگزتورانمیبخشم ولی
فراموشت کرده ام سختیش راباتمام سرسختیش قبول کردم وتودیگربرایم ارزشی نداری
دیگربادیدنت نفسهایم به شمارش نمیفته دیگرپاهایم بیحس نمیشودوازبودن درکنارت لذت
نمیبرم بروودیگربه سراغم نیااین تنهاخواسته وآخرین خاسته من است که تنهایم
بگذاربرووهیچوقت برنگردازت بیزارم.....فاصله بین عشق ونفرت صفرررررراست واقعا
تعداد بازديد : 190
خاطرات را بايد سطل سطل . . .
ازچاه زندگی بیرون کشید . . .
خاطرات نه سر دارند و نه تَه . . .
بی هوا می آیند تا خفـــــــــــه ات کنند . . .
میرسند . . .
... ... گاهی وسط یک فکر . . .
گاهی وسط یک خیابان . . .
سردتــ می کنند . . . داغتـــ میکنند . . .
رگ خوابت را بلدند . . . زمینت می زنند . . .
خاطرات تمامــ نمی شوند؛ تمامتــــــــ می کنند...
تعداد بازديد : 99
تو را دوست دارم
در این باران
می*خواستم تو
در انتهای خیابان نشسته باشی
من عبور کنم
سلام کنم
لبخند تو را در باران می*خواستم
می*خواهم
تمام لغاتی را که می دانم برای تو
به دریا بریزم
دوباره متولد شوم
دنیا را ببینم
رنگ کاج را ندانم
نامم را فراموش کنم
دوباره در آینه نگاه کنم
ندانم پیراهن دارم
کلمات دیروز را
امروز نگویم
خانه را برای تو آماده کنم
برای تو یک چمدان بخرم
تو معنی سفر را از من بپرسی
لغات تازه را از دریا صید کنم
لغات را شستشو دهم
آنقدر بمیرم
تا زنده شوم…
تعداد بازديد : 119
*به نام او که تنها پناهمه* خودت را از من قایم نکن!دیدمت!با دیگری بودی!چقدر هم با او خوشحال بودی! خودت را از من قایم نکن!مچت را گرفتم!دستت برایم رو شد!چقدر هم دستپاچه شدی! خودت را از من قایم نکن...! فکر کردی نمی دانم،نمی فهمم تغییر رفتارت را،تغییر نگاهت را و تغیی لبخندهایت را؟ فکر کردی نمی دانم&نمی فهمم تو با دیگری هستی،با او خوشحالی و با او راحت تری؟ دستت برایم رو شده!تو را دیدم،با دیگری بودی!پس خودت را از من قایم نکن... دیگه پیش من التماس نکن...برو با همان دیگری...مرا می خواستی برای اینکه بازیچه ات شوم؟!پس می روم تا... برو...دوستت ندارم...!
تعداد بازديد : 111