امشب دلم خیلی گرفته ناراحتم ازبعضی از آدماازنامردی وتغییراخلاقشون چراهمدیگروبخاطرهیچوپوچ می رنجونیم یه کاریوشروع کردم که بادیدن یک سری اتفاق دلسردشدم خداجون توکه میدونی من چقدرازاین دنیارنجیدم وگله دارم عشقموازم گرفتن منیکه میگفتم حتمابدونش میمیرم نمیخواستم حتی بایه دختردیگه حرف بزنه آره حسودبودم مال خودم بودنمی خاستم باکس دیگه ای تقسیمش کنم باورتون میشه گاهی بهش میگفتم اگه یروزماروازهم بگیرن حاضرم بمیرم وحتی خودشم بایدبمیره ولی هیچکس صاحبش نمیشدتوخوابوخیالم توبیداردیم فقط یاداون آرومم میکردولی قصه ی ماخیلی بدتموم شدددددددددددددددددددددددددد........................
بیزارم ازعششششششششششششششششققققققققققققققققق
تعداد بازديد : 208